باران میآید
و ما تا فرصتی … تا فرصتِ سلامی دیگر خانهنشین میشویم.
کاش نامه را به خطِ گریه مینوشتم ریرا
چرا باید از پسِ پیراهنی سپید
هی بیصدا و بیسایه بمیریم!
هی همینْ دلِ بیقرارِ من، ریرا
کاش این همه آدمی
تنها با نوازش باران و تشنگی نسبتی میداشتند
ریرا! ریرا!
تنها تکرار نام توست که میگویدم
دیدگانت خواهرانِ بارانند.
باران میآید
این نوشته در دستهبندی نشده ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقهمندیها.